عشایر البوصالح

عشایر البوصالح فی ایران

عشایر البوصالح

عشایر البوصالح فی ایران

پیرزن ازصدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگزنمی پذیرفت. شبی پیرزن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند . اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن صدای ضبط شده لالایی هرشب پیرزن شد ...

قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن رو بدانیم .

مادر مثل مداد میمونه هر لحظه تراشیده شدن و تموم شدنش رو میبینی.

اما پدر مثل خودکاره . شکل ظاهریش تغییر نمیکنه فقط یکدفعه میبینی دیگه نمی نویسه...

تا هستند قدرشونو بدونید...


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی